نامه ی سِیُّم

خاک دِل تُن خان جانِ عزیزم

دیشب بعد رفتنش خیلی فک کردم،البته مقیاس های اندازه گیریمون باهم خیلی فرق داره و "خیلی" از نظر اون خیلی بیشتر از دوروزه!و از نظر من همین یک ساعتی که بیشتر بیدار موندم!

به نظرم یه جای این رابطه درست نیست و ممکنه باعث وابستگی هایی بشه که برای هر کدوممون مشکلات صدمات  جبران نا پذیری به وجود بیاره 


بخصوص که من دخترم !

میشنوم ...

باور میکنم ......

.......

و ......

تصمیم گرفتم این رفتار نوجوانانه یا نمیدونم هر حس مبهم توش نهفته عانَه رو کنار بذارم !

و در هفته ی آتی به حضور انور بطلبش!

همو ببینیم و اگه مال هم بودیم ،به این ارتباط چارچوب محکم تر و منطقی تری بدیم و رسمیش کنیم

و اگه نبودیم یا.....‌هر چی ....

بدون اینکه به قانون زمین بر بخورد!

دیگه تموم شه ماجرا!

و plan B رو اجرا کنم و اون حصاری که امروز ظهر حرفش بود و انقدر تنگ  کنم که فقط من وخانواده و یاد تو توش جا شیم!


 مث همیشه 

یه دونه از همون همیشگی ها!

نومه ی دُیُّم

جرویس خان جان خاکدِلتُن عزیزم

توجه کردی در طول تاریخ همیشه فقط اول نومه متعلق به تو بوده و تا آخر نومه که بر حسب عادت قربونت میرن ،کسی باهات کاری نداره!؟

 امروز بعد تمام اون اتفاقاتی که افتاد و روز مزخرفی که داشتم ، به جای اینکه بیام زیر این پتو قایم شم،یکم بخوابم 

و شکر کنم برای آرامش و برای همه ی چیز هایی ک ندارم!


نمیدونم چرا اومدم زیر پتو

قایم شدم... فکر میکنم به اون فیلم فارسیه "شیدا" !

"و آن هنگام که عطر بهارنارنج در آن کلام مقدس پیچید‌....‌‌‌‌‌....

من تو را از پشت چشم هایِ بسته ام دیدم....

خوبی های تو را و لطف تو را....

بهار نارنج را به نسیم بسپار....

و اگر خواسته ام را خواستی

کتاب را به نشانِ عهدی میان ما

با خود بردار...

وگرنه بماند.." و ب طرز مسخره ای همه ی اون  دیالوگو همچنان یادم بود!

و به طرز مسخره تری ،یادم نیومد چرا توقع ما از عشق انقدر بالاست !

قاعدتا با دیدن اون فیلما باید نا امید شده بوده باشیم!

و برای خودم متاسف شدم که هنوز هم کودکانه و نوجوانانه به دنیا نگاه میکنم!

و بعد یاد فیلم لیلا افتادم و 

فکر تر کردم به اینکه چه کار خوبی کردم از دوستانم فاصله گرفتم!


حق من نیست توی غصه هایی شریک باشم که توی شادیاش نبودم!

و این آرامش نسبی رو مدیون چیزی هستم،که از از دست داشتنش میترسیدم!

اما گاهی باید محدودیت ها رو بیشتر کرد

دور خود حصار کشید تا آزادتر شد!


هیچی دیگه حالا نیم ساعت بخوابم  

برم سر کار شایدم سالم برگشتم و بهت گفتم دیگه چیا شد!

و میخوام چیا کنم

مث همیشه

قربانت پرایانات