جرویس خان جان( سنگدلتنِ )گور به گور شده ی عزیزم
امروز نمیدونم چرا همش داشتم به اون فیلم هندیه فکر میکردم که دختره از بچگیش برا پسره که تو یه کشور دیگه زندگی میکرد نامه مینوشت و عاشق اینا ی هم شدن و آخرش وقتی پسره میخواست بره هند بگیرتش نمیدونم چطور شد دوست ش بجاش رفت و ....
پسره نفهمید اون این نیست و این اونه ..... و خدارو شکر کردم که گوشیم سوخت و همه ی نامه هام ب تو پاک شد و دوستم همه ی این سالها نتونست بیاد تو بگیریش!
و فکر تر کردم به اینکه ....
چه توقع بزرگیه از عشق ،"شناخته شدن"! هیچی دیگه
مث همیشه
قربانت
پریانا پندلتُت(جودیانا پندلتوی سابقت)
این قسمتش خیلی پیچیده شد
" پسره میخواست بره هند بگیرتش نمیدونم چطور شد دوست ش بجاش رفت و ....
پسره نفهمید اون این نیست و این اونه ....."
آخه پسرا دوتا بودن و دختره یکی
پس پسره با کی اشتباه گرفته بودش؟
یه پسری بود با دختر عاشق هم بودن
از بچگی
بانامه و ایمیل
انگار دوست کودکی بودن
وقتی بزرگ شدن پسره خواست بیاد هند بگیرتش ولی دوست اون دختری که نامه مینوشت باهاش قرار گذاشت و خودش و جای اون دختر اصلی جا زد و تا پای ازدواجم رفتن
در واقع یه پسر بود دو تا دختر